DARK SHADOWS
کارگردان: تیم برتون
فیلمنامه: سث گراهام اسمیت
فیلمبرداری: برونو دلبونل
موسیقی: دنی الفمن
بازیگران: جانی دپ، میشل فایفر، هلنا بونهم کارتر، کلوئی گریس مورتز، کریستوفرلی
محصول: آمریکا، 2012
مدت زمان :113دقیقه

آنچه گذشت

سایه های تاریک نام سریال آمریکایی گوتیک ترسناک عامه پسند مشهوری است که بین سال های 1966 تا 1971 در بیش از 1200 قسمت پخش شده است. کمپانی برادران وارنر در سال 2007 حق اقتباس سینمایی از این سریال را خرید، اما در پی اعتصاب انجمن نویسندگان آمریکا، تولید آن یک سال به تعویق افتاد. سث گراهام اسمیت، نویسنده ی رمان های پرفروشی مانند غرور و تعصب و زامبی ها و آبراهام لینکلن، شکارچی خون آشام ها فیلمنامه ی فیلم را نوشت و تیم برتون برای کارگردانی آن انتخاب شد. جانی دپ، میشل فایفر و تیم برتون در کودکی از علاقه مندان این سریال بودند و وقتی میشل فایفر خبر تولید این فیلم را شنید، از تیم برتون درخواست کرد که نقشی را هم برای او در نظر بگیرد.
این فیلم هشتمین همکاری میان برتون و جانی دپ و هفتمین همکاری میان او و هلنا بونهم کارتر است. سایه های تاریک سومین اقتباس سینمایی ای است که بر اساس این سریال ساخته شده است؛ پیش از این در سال های 1970 و 1971 دن کرتیس فیلم های خانه ی سایه های تاریک و شب سایه های تاریک را ساخته بود.

نظر منتقدهای خارجی

پیتر تراورس که چندان از فیلم خوشش نیامده است، نوشته:« سث گراهام اسمیت نویسنده سعی دارد 1225 قسمت این سریال تلویزیونی را در یک فیلمنامه ی 113 دقیقه ای منسجم جمع کند. او شکست می خورد، و تیم برتون هم نمی تواند کمکی بکند. در حالی که داستان به یک سری بن بست برخورد می کند، برتون مشغول دنبال کردن علاقه های شخصی خودش است. پس از یک شروع قوی و بامزه، سایه های تاریک خیلی ساده درجا می زند». راجر ایبرت هم که دو ستاره و نیم به فیلم داده، نوشته است:« سایه های تاریک تیم برتون کاملاً‌ لباس پوشیده است بدون این که جایی برای رفتن داشته باشد، یک تولید آراسته بدون محرک مرکزی. چیزهای فوق العاده ای دارد، اما آنها نکته های مهم نیستند. مثل این است که تیم برتون با حفظ فاصله فیلم را کارگردانی کرده باشد، بدون آن که تمایلی به پیدا کردن عصاره ی داستان داشته باشد». کنت توران هم در یادداشت خود نوشته است:« در ظاهر براساس یک سریال کالت سوپ اپرای محبوب دهه ی 60 ساخته شده، اما این فیلم خیلی بیشتر به چیزهایی مربوط است که در ذهن تیم برتون کارگردان می گذرد تا به هر سریال تلویزیونی ای با هر اندازه محبوبیتی. در حقیقت، سایه های تاریک مثالی عالی است برای هر چیزی که ممکن است « شیوه ی تیم» خوانده شود؛ شیوه ای از فیلمسازی که مثل نوشیدن خون، باید به مزه ی آن عادت کرد و اگر آدم خون آشام نباشد، به دردسرش نمی ارزد». امتیاز این فیلم در سایت IMDb تاکنون 6/6 از 10 است و در سایت متاکریتیک 55 از 100.

یادداشت منتقد

برای علاقه مندان پرشمار تیم برتون امسال، سالی بی نظیر از نظر تعداد آثار مرتبط با استاد است با حداقل سه کار مرتبط که سایه های تاریک اولی بود و به زودی با اکران فیلم های آبراهام لینکلن: شکارچی خون آشام(به عنوان تهیه کننده و ایده پرداز اصلی) و فرانکن وینی( بازسازی یک اثر انیمیشن کوتاه مربوط به اولین فعالیت های او در دیزنی)‌دنبال می شود؛ اما اولی بسیار ناامیدکننده بود!
بیش از دو قرن قبل، سرخوشی های بارناباس کالینز، فرزند ثروتمندترین خانواده ی شهر و مالک صنایع شیلات منطقه سبب می شود ساحره ی زیبایی که به صورت خدمتکار در عمارت اعیانی آنها زندگی می کند از او به شدت انتقام بگیرد؛ والدین و نامزدش را به قتل برساند، او را نفرین کند و نهایتاً به شکل یک خون آشام درآورد تا مردم شهر در تابوتی زیرزمین زندانی اش کنند. در دهه ی 70 قرن بیستم، زمانی که ثروت خاندان بارناباس به باد رفته، دختری عجیب که شباهت هایی با نامزد ناکام بارناباس دارد به عنوان معلم سرخانه پا به خانه ی در حال ویرانی کالینزها می گذارد در حالی که در همان زمان بارناباس به تصادف از تابوتش رها می شود و فرصت می یابد ضمن کمک به خانواده، با دشمن سابقش نزاعی تازه را آغاز کند.
چرا برتون این فیلمنامه را برای فیلم انتخاب کرده است؟ پاسخ این پرسش سهل و ممتنع است. ایده ی بازسازی یک سریال دهه ی شصتی محبوب پر از عناصر موردعلاقه ی برتون چون فضای گوتیک به همراه روابط گروتسکی شخصیت ها و نوعی پارودی بر عناصر ژانر که به دلیل ترکیب مایه های سانتی مانتال با فیلم وحشت پدید می آید و به نظر می رسد همگی در اثر اولیه کم و بیش موجود بوده اند، برای سبک کاری و دل مشغولی های او ایده آل بوده؛ اما از سوی دیگر ضعف ها و مشکلات فیلمنامه آن چنان بارز و فراوان هستند که نمی توان باور کرد خود کارگردان متوجه آنها نبوده باشد.
قطعاً‌ برای برتون جنبه های هجوآمیز قصه و روابط اهمیت داشته است؛ خون آشامی که قلب رئوفی دارد و نمی خواهد به کسی آسیب برساند اما اگر لازم باشد به وظایف خون آشامی خود عمل کند چندان عذاب وجدان نمی گیرد؛ ساحره ای که به عنوان یک زن مدرن در هر زمانه( او بیش از 200 سال عمر کرده و همچنان زیبا و جوان است) معجونی از عشق، کامجویی و انتقام را با هم در مورد مرد مورد علاقه اش به کار می برد؛ خانواده ای که هریک از اعضایش مشکلات خاص خود را دارند و با حضور پزشکی که در جست و جوی عمر جاویدان است و...
مشکل اصلی فیلمنامه این است که بیش از نیمی از افراد درون قصه کاملاً زاید و بی خاصیت هستند، حضورشان از هیچ منطقی پیروی نمی کند و به راحتی قابل حذف شدن اند. حتی معلمه ی جوان خانه که در واقع، به نوعی بازگشت روح ناکام نامزد بارناباس به خانه است عملاً در فیلم حضور مؤثری ندارد، به ندرت او را مشغول به کاری که برایش استخدام شده می بینیم و تنها در سکانس های اولیه و سکانس پایانی حضور دارد. به نظر می رسد نویسنده ی فیلمنامه که فیلمنامه نویس آبراهام لینکلن: شکارچی خون آشام هم هست می خواسته حتماً همه ی شخصیت های اصلی سریال را در فیلم بیاورد در حالی که به طور طبیعی ظرفیت یک فیلم در معرفی شخصیت ها بسیار محدودتر از سریال تلویزیونی است.
فیلم البته به صورت منفرد لحظات جذاب و مفرح زیادی دارد نظیر وقتی که بارناباس سر به سر دختر نوجوان خانواده می گذارد یا سکانس مواجهه ی ساحره و بارناباس در دفتر کار ساحره و مواردی از این دست که ترکیبشان چنگی به دل نمی زند.
منبع: نشریه همشهری 24، 3 تیر 1391.